سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

Gheseie Del Ha دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)

1 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : قصه ی دل ها

2 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : hese_gharib کاربر انجمن نودهشتیا

3 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : 1?0 (پی دی اف) – 0?1 (پرنیان) – 0?7 (کتابچه) – 0?1 مگابایت (epub)

11 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub

4 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : 94

14 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

افسون تنها دختر خانواده ی سعادت که خیلی زیبا و باهوشه در کنکور رشته پزشکی قبول میشه و به تهران میره و اونجا …

 

5 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از hese_gharib عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان قصه ی دل ها | hese gharib کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

-افسون،مادر،بیدار شو عزیزم،بیدار شو بابات دیرش شده میخواد بره
باز مادرش بیدارش کرده بود ،آخه چرا همیشه باید صبح زود بیدار شه؟شده بود کار هر روزش،چرا نباید خواهر یا برادری دیگه ای داشته باشه تا مجبور نشه هر روز صبح زود بیدار شه؟؟!
مادرش در اتاقش رو باز می کنه
-افسون جان؟
-بله مامان؟
-پاشو صورتتو بشور بیا پایین
-باشه
-تنبل نباش ..همینه دیگه وقتی بهت میگم زود بخواب گوش نمیدی!
-باشه الان میام
بالاخره بلند میشه و میره تا دست وروشو بشوره..یاد کنکورش می افته .چند روز دیگه جوابش میاد.تقریبا مطمئن هست که بهترین رتبه رو می آره.اما باید می رفت تهران،پزشکی تهران،اما مطمئن بود که باباش بهش اجازه نمی ده همیشه تو مدرسه بهترین بود.اما کسی باهاش دوست نمی شد.شاید چون خیلی آروم بود یا شایدم خیلی خوشگل! یه صورت سفید وبلوری وخیلی لطیف.بینی قلمی ..چشمهای درشت آبی با مژه های بلند و ابرو های کشیده ولبهای قلوه ی موهاشم خرمایی بود.همیشه بچه های مدرسه از اون بدشون می اومد.
-افسون
با صدای مادرش از فکرو خیال بیرون میاد.
-اومدم..میره تو آشپزخونه
-سلام دختر گلم وهمزمان سرشو می بوسه
-سلام بابا جون
-سلام عزیز دل بابا..بیا صبحونه بخوریم
بدون هیچ حرفی می ره و صبحونه شو می خوره.بعد خوردن صبحونه پدرش خداحافظی می کنه و میره .از بس دیشب به این که چی کار کنه که پدرش بهش اجازه بده که بره تهران فکر کرده بود که تا صبح نخوابیده بود.چند بارم از مادرش پرسیده بود که چرا خواهر یا برادری نداره و همیشه هم جواب داده بود که تو هم با کلی دوا و درمون داریم .بعدتو هم دیگه نتونستیم بچه دار بشیم.






تاریخ : چهارشنبه 93/6/26 | 6:34 صبح | نویسنده : محمد مهدی عزیزان | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.