سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

Mikhastam Aroos Basham Na A دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)

1 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : میخواستم عروس باشم ، نه عروسک

2 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : نغمه13 کاربر انجمن نودهشتیا

3 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : 2?4 (پی دی اف) – 0?2 (پرنیان) – 0?9 (کتابچه) – 0?3 مگابایت (epub)

11 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub

4 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : 233

14 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

داستان دختری که عاشق میشه، عاشق عشقی که به نظر معشوق، طبق عرف نیست.
اما مگر میشود دست رد به سینه عشق زد. عشق همیشه ساکت می آید و یک آن میبینی او که در قلبت مهمانش کردی، حالا صاحب همه قلبت شده است.
جوانه عشق در قلبم روییده. من بی اندازه خوشحالم. دوست دارم سبز شود، دوست دارم شکوفا شدنش رو حس کنم. اما تو می آیی و میگویی جوانه عشق من یک گیاه کوچک است که بذرش از دست دخترکی افتاده و باید هرس شود. حرف تو را باور کنم یا زیبایی جوانه ام را؟ امیدوارم روزگار با تو هم عقیده نباشد.

 

5 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از نغمه13 عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان میخواستم عروس باشم ، نه عروسک | نغمه13 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

پیی همه چیز را به تنم میمالم، اما این پیی خیلی چربتر از بقیه پیی هاست. پیی سرزنش و شاید کتکهای خانواده، پیی بی آبرویی، پیی پس زده شدن از اوو پیی گناه دربرابر خدا. در آینه نگاه دیگری به خود می اندازم. تازه قدم به سن بزرگی گذاشته ام،18 سالگی. در خانواده ما رسم بر ابرو برداشتن دختر نیست. اما من که همیشه سرسخت بوده ام توانسته ام بازیرآب رفتن بند بیاندازم و کمی زیر ابرو بردارم. چه قدر قیافه ام بزرگ شده است. رژ صورتیم را کمی تجدید میکنم و خط چشمم را تیزتر. وسایل آرایشی که از مال مادرم کش رفته ام برای این روز خاص. امروز چه قدر بوی گناه میدهم. پیراهن یاسی رنگ که تا بالای زانویم است میپوشم. پیراهنی که به سلیقه خودم خریده بودم که مادر به جز عروسی پسرعمو درجمع زنانه دیگر اجازه پوشیدنش را نداد. به قول عمه ام همه چی تمام هستم. موهایی به رنگ خود شب و چشمهایی درشت و همرنگ موهایم. پوستی سفید و اندامی که همیشه رشک دختران مجالس است. درست است همه چیز تمام هستم اما چرا هیچ گاه به چشم محبوبم نمی آیم. از دو سال پیش خواستگار داشتم، اوایل که پدرومادرم به دلیل سن کمم رد میکردند اما بعد از آن اتفاق، محبوبم فقط یکی است وصحبت خواستگاری را درهمان نطفه خفه میکنم.
همیشه توجه مردها را به خود جلب کرده ام. اما از این متنفرم که آماج هرزه گری چشمهای ناپاک باشم. پدرم که پوشیدن چادر را در خارج از خانه الزامی اعلام کرده است. اما داخل خانه و جلوی میهمان پوشیده بودن کافیست. چشم به ساعت دارم. حدود یک ربع دیگر باید بیاید. این بار برق چشمانم، نگاه چشمانت را که انگار به زمین دوخته شده است خواهد شکافت و اسیر سیاهی چشمانم خواهی شد. با همه وجود میخواهمش. مهم نیست عرف نیست، حرف مردم مهم نیست.
چادر حریرمادر را که برای مجالس زنانه خریده است سرم میکنم. چادری به رنگ دونه اناری. ناخنهایم را با لاک صورتی، به رنگ لبهایم آراسته ام . امروز باید کامل کامل باشم. باید درچشمان او بدرخشم. باید آن قدر نیروی جاذبه ام را قوی کنم که از جاذبه زمین که چشمان محبوبم را جذب میکند، جذابتر باشم.
زنگ خانه به صدا در می آید، 7دقیقه پیش بینی ام نادرست از آب در می آید، امیدوارم باقی پیش بینیهایم مثل این نباشد.مادرم با نیلو کوچولو رفته مجلس قرائت یکی از دوستانش در آن سر شهر و پدرم مغازه است. او هر روز این ساعت می آید تا با نیلو بازی کند و به او سر بزند. چند بار آرزو کرده ام که کاش یک بار اتاق من را با نیلو اشتباه کند و قدم به اتاقم بگذارد. یک بار مرا با الفاظی که نیلو را صدا میزند، مخاطبم کند. اما حتی یک بار آرزوهایم به انجام نرسیده اند. من همیشه برای محبوبم، یاسمن خانم بوده ام نه چیزی بیشتر. از این لفظ خانم دنبال اسمم بدم می آید.
چادر نازک حریر را سرم می اندازم، فقط برای هیچ. محبوبم مقید و سربه زیر و مذهبی است، اما او مرد است و من دختر. نگاهی دیگر در آینه می اندازم. گناه را در آینه میبینم. چشمانم را میبندم تا خدا را نبینم.






تاریخ : دوشنبه 93/6/3 | 7:5 صبح | نویسنده : محمد مهدی عزیزان | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.