ژانر رمان : اجتماعی ، عاطفی
خلاصه:
داستان یه دختر چادری.خیلی از ماها عقیدمون اینه که خشک و مذهبیه ولی شاید اینطور نباشه.چادری ها هم میتونن شیطنت کنن.داستان یه پسر که شاید با خدا بودنشو کتمان
میکنه.عایا دختر داستان ما میتونه نظرشو عوض کنه؟؟؟…پایان خوش
مقدمه
آرامش نه عاشق بودن است
نه گرفتن دستی که محرمت نیست
نه حرفای عاشقانه و قربان صدقه های چند ثانیه ای….
آرامش حضور خداست….
وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمیکند…
وقتی نا گفته هایت را بی آنکه بگویی میفهمد …
وقتی نیازی نیست برای بودنش التماس کنی…
غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری وقتی مطمئن باشی با او …
هرگز…
تنها… نخواهی بود..
آرامش یعنی همین تو بی هیچ قید و شرطی خدا را داری
قسمتی از داستان
-نازنین نازنین وایستا!!!
باصدای عربده ی سپیده با مژده به عقب برگشتیم وقتی بهمون رسید بهش گفتم :چخبرته دانشگاهو گذاشتی رو سرت ؟
-جزوه استاد باقری رو داری؟
-آره چطور ؟
-بده ارسلان دم در منتظرمه باید برم؟
-باشه بابا صبر کن ! بعد همون طوری که از کیفم درش می اوردم گفتم : مگه الان نمیای کلاس؟
-ن بابا کی نامزد بازی رو ول میکنه میاد سره کلاس اون هاف هافو؟؟
-بیا تو آدم بشو نیستی !!
دستمم به علامت خاک بر سرت تکون دادم اونم که عین خیالش نبود جزوه رو گرفتو بدو بدو رفت تا به نامزد بازیش برسه…
به عقب برگشتم که دیدم مژده سرگرم حرف زدن با شقایق یکی از بچه های سال بالایی بود رفتم کنارشون تا بفهمم موضوع از چ قراره
-نه بابا جدیده اتفاقا خیلیم خوشگله!!
-پس دیدن داره؟؟
-آره ولی زیادی مغروره با یه من عسلم نمیشه خوردش.اسمش امیرحسین مرادی تازه از خارج برگشته.
دیگه بقیشو گوش نکردم بازم بحثای چرت همیشگی حالم بهم میخوره.
عه عه دختره نچسب همیشه دنبال اینکه ببینه کی از دوس پسر فعلیش قشنگتر یا پولدار تره تا بره سمت اون
منبع:http://www.negahdl.com
مختصری از داستان:
بطور اتفاقی نیکا قسمت هایی از دفتر خاطرات یکی از بیماران پدرش که روانپزشک است را می خواند کیانوش پسر ثروتمند و جذابید بوده ولی از افسردگی شدیدی در عذاب بوده و به خواهش یکی از دوستان پدرش به باغ ان ها می اید تا بطور مداوم تحت درمان قرار بگیرد به گذشت زمان کیانوش کمی بهبود پیدا میکند و از ان خانه ..
منبع: www.roman98.in
داستان دختری ضعیف و بی استقامت که نمیتونه تکیه گاه خوبی برای کسی باشه ..!
ولی شخصی وارد زندگیش میشه و به این شکست و بی استقامتی او میخواهد پایان دهد که فریاد هر دو به اسمان میرود ...
دانلود رمان برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود رمان برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود رمان برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود رمان برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
نام داستان : گشت ارشاد
تعداد صفحات pdf: صد و نود و چهار
تعداد صفحات jar: هشتصد.
منبع:http://roman98.in
دانلود رمان برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود رمان برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود رمان برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود رمان برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
نام داستان : لیلای قلبم
به قلم : شکیبا.ن
تعداد صفحات pdf: دویست و پنجاه و چنج
تعداد صفحات jar: هفتصد
مختصری از داستان:
رمان راجب دختری به اسم لیلاست .... زمانی که تنها پانزده سالش بوده مجبور به ازدواج اونم به صورت کاملا سنتی میشه .. با وجودیکهتمایل به این ازدواج نداشته اما بادیدن پسری که حالا نام شوهرش رو یدک میکشه پنجره های قلبش رو به روی این پسر باز میکنه و گرمی عشق رو در کنار این مرد تجربه میکنه تا اینکه ....!
دانلود رمان برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود رمان برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود رمان برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود رمان برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
منبع: http://roman98.in
نام رمان : ازدحام
نویسنده : sara bahreyni کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : 2?3 (پی دی اف) – 0?1 (پرنیان) – 0?7 (کتابچه) – 0?1 (ePub) – اندروید 0?8 (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : 127
خلاصه داستان :
همیشه توی خیابون های شلوغ
یکی هست که غمگینه
یکی هم هست که دستش رو بگیره
یکی هست که دل بشکنه
یکی هست که بسازه
یکی هست که نابود کنه
که بکشه
و یه پلیس خوبم هست که مهربون باشه
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از سارا بحرینی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
دو نفری که اونجا بودن دویدن..با نهایت سرعتم دویدم که صدای وحشتناک انفجار توی کل فضا پیچید.به خاطر فشار هوا سه تامون پرت شدیم روی زمینی که پر بود از سنگ های ریز و درشت.زانوم زخم شده بود.سرم رو بلند کردم که روی فردی که داشت با سرعت به سمت تپه ی نزدیک جاده میدوید ثابت موند.پشت تپه ناپدید شد .و بعدش صدای در اتومبیل بود که اومد. با همه ی توانی که داشتم دویدم سمت ماشین سورن .میدونستم سویچ روشه.ماشینی با سرعت از کنار گوشم رد شد.ماشین رو روشن کردم و پام رو با تمام قوا روی گاز فشار دادم .مثل دیوونه ها رانندگی میکرد ولی منم دست فرمون خودم رو داشتم .زیک زاک میرفت تو جاده ولی کور خونده .یه نفر بود پس از پسش بر میام .شروع کرد به شلیک و من شروع کردم به جاهالی دادن واسه تیراش.انگاری خشابش تموم شد که دیگه تیر اندازی نکرد.اسلحم رو در آوردم و شلیک کردم یکی از تیرا خورد به شیشه ی عقبش .اینبار دقیق تر هدف گرفتم که خورد به لاستیکش
ماشینش که توقف کرد زدم رو ترمز و پیاده شدم اسلحم رو گرفتم بین دستم و راه افتادم طرف ماشینش
-دستت رو بزار رو سرت و بیا بیرون
نزدیک در راننده شدم و درش رو باز کردم تا درو باز کردم لگدی محکم خورد تو قفسه سینم که باعث شد چند قدم برم عقب و اسلحم از دستم بیفته…
دانلود رمان باغ مارشال
دانلود رمان آرامشی از جنس حوا
دانلود کتاب داستان بلند بر جاده های آبی سرخ جلد اول نوشته نادر ا
رمان حریم عشق
دانلود کتاب قدرت بی پایان ذهنتان
دانلود کتاب اندروید سکوت آفتاب
رمان فریاد زیر آب
دانلود رمان عاشقانه جدید fereshte 69 به نام گشت ارشاد
دانلود رمان عاشقانه جدید شکیبا.ن به نام لیلای قلبم