سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

نام رمان : دوست داشتنِ آقای دنیلز

نویسنده : بریتنی سی چری – مترجم : مینا آخوندی کاربر انجمن نودهشتیا

حجم کتاب : 3?5 (پی دی اف کامپیوتر) – 4?1 (پی دی اف تبلت) – 5?1 (پی دی اف گوشی)

ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، APK

تعداد صفحات : 334

خلاصه داستان :

او دیگر همان مرد جذابی که چند شب پیش روح مرا دوباره با آن آهنگ عاشقانه زنده کرد نبود , همان مردی که مرا خنداند و اجازه داد برایش بگریم . همان مردی که با لبهای جستجوگرش مرا از نو زنده کرد…
نه , او دیگر دنیل نبود .
او آقای دنیلز بود و من دانش آموز ساده اش که او به سردی از خود رانده بود .

 

قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر، تبلت و گوشی) – JAR (جاوا) – APK (اندروید)

پسورد : www.98ia.com

منبع : wWw.98iA.Com

با تشکر از مینا آخوندی عزیز بابت ترجمه این رمان زیبا .

 

هم اکنون به صورت آنلاین خرید را انجام دهید و لینک دانلود PDF ، نسخه ی اندروید، پرنیان و کتابچه را در دریافت کنید :

 خرید

 

 

قسمتی از متن رمان :

بسیار عصبانی بودم و ذهنم در گیر موضوعات مختلف ! جیپم را در کنار کوچه پارک کردم . هیچ وقت به این قسمت از شهر قدم نگذاشته بودم ؛ روحم هم از وجود چنین جایی با خبر نبود . آسمان ِ شب ، تیره و تار بود و سرمای زمستان حالِ بدم را بدتر می کرد . نگاهم افتاد به داشبورد ماشین :
ساعت 5 صبح بود !
به خودم قول داده بودم دیگر هیچ وقت سراغش را نگیرم . با کارهائی که کرده بود ، شکافی عمیق بین من و خودش ساخته بود ، آنقدر عمیق که تمام گذشته مان را در خودش غرق کند . به هر حال می دانستم که نمی توانم سر قولم بمانم . او برادرم بود . گرچه گند زده بود – کاری که همیشه می کرد – ولی هنوز هم برادرم بود .
پس از گذشت 15 دقیقه ، دیدن جیس (Jace) که لنگان لنگان از کوچه بیرون می آمد و اطرافش را به دقت می پائید ، سر جایم میخکوبم کرد .
غرولند کنان زیر لب به جیس لعنت فرستادم و از ماشین بیرون پریده و در را با عصبانیت بستم . جلوتر رفتم و زیر نور چراغ خیابان به صورت جیس نگاه کردم . چشم چپش متورم و کبود شده بود و لب پائینش هم شکافته شده بود . پیراهن سفیدش هم خونی بود . همان طور که کمک می کردم سوار جیپ شود زیر لب با عصبانیت غریدم :
- ” چه مرگت شده ؟ ”
زیر لب ناله کرد.
سعی کرد لبخند بزند .
دوباره ناله کرد .
در سمت او را بستم و به سرعت به سمت راننده رفته و سوار شدم .
جیس کف دستش را به صورتش کشید ، خون روی تمام صورتش پخش شد:
- ” لعنتیا بهم چاقو زدن ” .
سعی کرد بخندد ولی ظاهرش خلاف آن را نشان می داد . با فکی منقبض از عصبانیت ادامه داد
- ” به رِد گفتم پولتو تا هفته ی دیگه بهت پس می دم ولی اون آدماشو فرستاد سراغم ”






تاریخ : پنج شنبه 94/10/10 | 5:44 عصر | نویسنده : محمد مهدی عزیزان | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.