سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

Be Sadegi دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)

1 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : به سادگی

2 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : تسنیم کاربر انجمن نودهشتیا

3 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب : 4?1 (پی دی اف) – 0?3 (پرنیان) – 0?8 (کتابچه) – 0?3 (ePub) – اندروید 0?8 (APK)

11 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

4 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : 409

14 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

راجع به دختری به نام فدرا هست … دانشجوی روانشناسی و با مادرش زندگی میکنه . داستان از یک نقطه عطف تو زندگی فدرا شروع میشه و عاشقانه هایی که براش اتفاق میفته …

 

5 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

6 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد : www.98ia.com

7 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) منبع : wWw.98iA.Com

11 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از تسنیم عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

android دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

21 دانلود رمان به سادگی | تسنیم کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

دومین بار بود که تنهایی پله های هواپیما را بالا میرفتم ….10 سال بزرگتر شده بودم اضطراب تنهایی هم 10 سال بزرگتر شده بود اما جنسش فرق داشت ……10 سال پیش 13 ساله بودم بابا سوار هواپیمایم کرده .میرفتم کرمان که راننده بیاید دنبالم و مرا ببرد بم….مامان 3 ماه بود که بم بود …از طرف سازمان ملل رفته بود برای کمک به زلزله زده ها…..کنار خانم روس چشم ابی کنار پنجره ی هواپیما نشسته بودم ،در ذهنم برنامه میریختم تا برسیم برایش انگلیسی صحبت کنم …..2 دقیقه نشد که اقای سیبیل کلفت امد بالای سرم گفت اشتباه جایش نشستم ،شمارهام را نگاه کردم دیدم بله!حق داشت .رفتم سر جایم.ناراحتی نداشت همان فدر که من دوست داشتم کنار خانم چشم ابی بنشینم او هم دوست داشت!
حالا 23 سالم بود می دانستم باید از روی کارت پرواز سر جایم بنشینم،کرمان هم نمیرفتم .از طرف مامان باید میرفتم سوییس ،قرارداد امضا می کردم و دوره ی حقوق بشر می گذراندم .از پنجره باند فرودگاه را نگاه میکردم .این بار بابا دیگر نبود که سوار هواپیمایم کند.برایم مهم نبود خانم چشم ابی کنارم باشد یا اقای سیبیل کلفت ،دوست داشتم صندلی کنارم اشغال نشود.قرار بود سینا بیاید فرودگاه دنبالم ،پسر دوست مامان بود ،او ر هم 10 سال پیش بم دیده بودم ،10 سال پیش دانشجوی پزشکی عمومی بود ،از سوییس امده بم کمک رسانی.13 سالم بود عاشقش شده بودم.رویا هم بافته بودم.با لباس عروس کنارسینا.دکتر بود ،خوش قیافه و خوش تیپ هم بود.با شاهزاده سوار بر اسب مو نمی زد.حالا 10 سال گذشته بود تخصص روانپزشکیش را هم گرفته بود .اما دیگر 23 سالم بود میدانستم 10 سال در سوییس منتظر نمانده من بزرگ شوم ،می دانستم با چند نفری دوست بوده و به جایی نرسیده .از سوییس زنگ میزد ،برای مامان تعریف می کرد.






تاریخ : جمعه 93/8/23 | 6:40 عصر | نویسنده : محمد مهدی عزیزان | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.