نام رمان : قتل کیارش
نویسنده : مژگان زارع کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : 10?5 (پی دی اف) – 0?8 (پرنیان) – 1?5 (کتابچه) – 0?8 (ePub) – اندروید 1?5 (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : 993
خلاصه داستان :
کیارش دولتشاه، در یک میهمانی خانوادگی به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست…
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از مژگان زارع عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل – پارت 1 (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل – پارت 2 (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
آرزوها و خواسته های من خیلی هم بزرگ نیستند. راستش شاید هم بزرگ باشند، یعنی ملیحه می گوید همین هایی که تو می خواهی، خیلی ها حتی توی خواب هم جرات ندارند بهش فکر کنند و من فکر می کنم راست می گوید. ترنم می گوید آدم خودش است که خواسته ها و آرزوهایش را بزرگ و کوچک می کند. او هم راست می گوید. مثلاً این که من آرزو دارم یک خانه نقلی خوشگل برای خودمان داشته باشیم و بابا هم یک پراید داشته باشد با اوضاعی که من تا حالا باهاش زندگی کرده ام خیلی بزرگ نیست. ولی اگر وضع زندگی ام را بی خیال بشوم، یعنی جایی که توش زندگی می کنم و آدم هایی که کنارشان زندگی می کنم را بی خیال بشوم و فقط خودم و بابا محمدعلی و مامان اعظم را ببینم آن وقت خیلی زیادی بزرگ به نظر می رسند. آن قدر که حتی توی خواب هم جرات نکنم بهش فکر کنم. تازه از این ها بزرگ تر هم هستند. یکیش همین که فکر کنم یکی مثل کیارش از من زیادی خوشش بیاید یا نه اصلاً عاشقم بشود.
سرم را تکان دادم تا این فکرهای مسخره که همیشه همراهم هستند و هیچ راهی هم برای خلاص شدن ازشان ندارم را پاک کنم. نگاهی به آسمان آبی و صاف انداختم و با جزوه تند تند خودم را باد زدم. حالا این آرزوها مهم نبودند، مهم میهمانی آخر هفته است که نمی دانم بروم یا نروم. ناهیدجون لطف کرده البته به نظر خودش و من را هم قابل دانسته بنشینم توی میهمانی و من کلی هیجان دارم چون دو سالی می شود که اجازه ندارم توی میهمانی هایشان باشم. نگاهی به ساعتم انداختم و سعی کردم توی سراشیبی کوچه تند راه بروم. نه آن قدر تند که نتوانم توی سرازیری تعادلم را نگه دارم نه آن قدر یواش که به کلاس دکتر طهماسبی نرسم. امروز راحت می شدم، یعنی حداقل یک هفته راحت بودم تا بعد دوباره بیفتم به خرخوانی برای امتحان های پایان ترم.
بوق مورانویی که از رو به رو با سرعت جلو می آمد مجبورم کرد بکشم کنار و زیرلبی فحشی هم به راننده ی وحشی اش بپرانم. قلبم مثل همه ی این وقت ها به گاپ گاپ افتاده. با دست هایی که بیشتر به خاطر عصبانیت به لرزش افتاده اند. جزوه را همان طور لوله شده چپاندم توی کوله پشتی ام و با انگشت چشمِ بچه های ترسان ولی هنوز خوشگلِ آویزان به زیپ کیفم را ناز کردم: می دونم خیلی وخشی بود. وخشی گری هم جزو کلاسشون حساب می شه آخه
- کلاسِ کی اون وقت؟
چشم هایم از روی عروسک ها سر خوردند روی جفت کفش های چرم جلوی رویم و قوس برداشتند روی پاهای کشیده و بالا آمدند تا برسند به کراوات سورمه ای رنگ بته جقه که به نظرم اصلاً به صاحبش نمی آمد و بعد توی چشم هایی که نگاه کردن مستقیم توش را هیچ وقت یاد نمی گرفتم و تازه فرار کردن ازش را این روزها بیشتر دوست داشتم: سلام آقای دولتشاه
منتظر جواب سلام نبودم،آن هم از آدمی که وسط کوچه داشت من را به خاطر توهین به بالا و پایین خانواده اش سین جیم می کرد.
- داشتی می رفتی مهد؟
دانلود رمان باغ مارشال
دانلود رمان آرامشی از جنس حوا
دانلود کتاب داستان بلند بر جاده های آبی سرخ جلد اول نوشته نادر ا
رمان حریم عشق
دانلود کتاب قدرت بی پایان ذهنتان
دانلود کتاب اندروید سکوت آفتاب
رمان فریاد زیر آب
دانلود رمان عاشقانه جدید fereshte 69 به نام گشت ارشاد
دانلود رمان عاشقانه جدید شکیبا.ن به نام لیلای قلبم